پاینده ایران

با درود به همه دوستان گرامی، اجازه میخواهم از جناب دکتر برومند، خانم طبیبزاده و دیگر دوستان دست اندرکار برگزاری این نشست سپاسگزاری کنم. بعنوان کسی که در این کارها دست داشته، بخوبی میدانم که چه کار پرزحمتی است.
همچنین بعنوان کسی که از نظرات واقع بینانه آقای دکتر شاهین فاطمی در مصاحبههای ایشان در رادیو و تلویزیون بهره گرفته، خیلی خوشحالم که امروز فرصتی دست داد تا ایشان را از نزدیک زیارت کنم.
آقای پاشایی را هم در نشست‏های پالتاک که با ایشان و دیگر دوستان حزب مشروطه و همچنین دوستان جبهه ملی داشتیم، از راه دور می‏شناختم؛ خوشحالم که ایشان را هم امروز حضوری ملاقات میکنم. همچنین از دیدار آقای دکتر اکمل خوشحالم که وصف ایشان را بسیار شنیدهام.
مطالبی را که اینجا عرض میکنم نظر بنده و بسیاری از پانایرانیستهای برونمرز است. ما از دوستان درون ایران نه انتظار داریم و نه میخواهیم که مهر تأیید بر این نظرات بگذارند. دست و گردن این دوستان زیر ساطور بیرحم رژیم است. بسیاری از آنها اکنون در زندان هستند؛ و بسیاری نیز حکم زندان تعلیقی را پیوسته بالای سر خود میبینند.
بجاست که اینجا یادی از شادروان داریوش همایون بکنیم که این کنگره به یاد او نامگذاری شده است. ما نزدیکی ویژهای با شادروان همایون احساس میکنیم زیرا که ایشان از نسل اول پانایرانیست‏ها بودند و در نوجوانی در کنار شادروانان محسن پزشکپور و دکتر عاملی تهرانی مبارزه میکردند. سالها بعد، در دوران وزارت هم ایشان دوستی خود را با شادروان دکتر عاملی همچنان حفظ کرده بودند.
شادروان همایون از اندیشمندان واقع بین، صریح اللهجه و پرکار ایران بود. تا پایان زندگی، لحظهای از مبارزه علیه نظام دیکتاتوری حاکم بر ایران باز نایستاد. روانش شاد که در فردای آزاد ایران جایش خالی خواهد بود که ثمره کوشش‏های خود را ببیند.
همانند شادروان همایون، من هم از نوجوانی وارد فعالیتهای سیاسی شدم. به قول معروف مغزم بوی قرمه‏سبزی میداد. بر عکس ایشان که از استعداد ذاتی برخوردار بودند، من برای مؤثرتر کردن گفتهها و نوشتهها غالباً از اصطلاحاتی که دیگر کلیشهای شده بود استفاده میکردم. یکی از آن اصطلاحات این بود که “زمانه آبستن حوادث بسیار است”! هرچند که معلوم شد آن زمان‏ها زمانه آنقدرها هم آبستن نبود!
شوربختانه، این اصطلاح امروز بیشتر از هر زمان دیگری مصداق پیدا کرده است. زمانه نه تنها آبستن حوادث، بلکه میتواند آبستن فجایع وخیم برای ایران باشد.
مصیبتی به نام جمهوری‏اسلامی که بیش از سه دهه حاکم بر سرنوشت ایرانیان است با سیاستهای نابخردانه و نسنجیده، مملکت را به پرتگاه حوادث کشانده است. بلندپروازی‏های بیرویه در عرصه انرژی هستهای و عدم اعتماد بینالمللی به مسالمتجو بودن این اقدامات سبب شده است که ایران مورد شدیدترین تحریمهای جهانی قرار گیرد. تحریم فروش نفت، بزرگترین منبع درآمد دولت را هدف گرفته؛ تحریم بانک مرکزی و عدم دسترسی به سیستم سویفت، انتقال ارز را عملاً غیرممکن کرده است. این تحریمها که با بسته شدن راههای فرار از آنها هر روز تنگترهم میشوند، در تاریخ بشری سابقه نداشته و اندک اندک جریان خون را در رگهای اقتصاد کشور محدودتر و محدودتر میکنند.
در درون کشور، آزادیهای شهروندی از مردم سلب شده است. ماشین سرکوب نظام از همه نوع امکانات و تجهیزات برای فرونشاندن فریادهای آزادی‏خواهانه مردم برخوردار است و از ارتکاب هیچ جنایتی ابا ندارد. تظاهرات گستردۀ اعتراضآمیز مردم بدنبال انتخابات ریاست جمهوری اخیر نه تنها آخرین میخ را در تابوت مشروعیت نظام کوبید، بلکه بروشنی نشان داد که خشم فروخفتۀ مردم آتش زیر خاکستر است که هر لحظه امکان بیابد شعلهور خواهد شد و دامان رژیم را خواهد گرفت.
دخالتهای سران جمهوری‏اسلامی در جریان صلح خاورمیانه، تقویت و تجهیز گروههای تروریستی در غزه و لبنان، و تهدید به نابودی اسرائیل جمهوری‏اسلامی را بعنوان یک دولت یاغی در جامعه جهانی منزوی کرده و خطر و احتمال حملۀ نظامی به ایران را بیش از پیش افزوده است. دولتهای خارجی برای مقابله با حاکمیت فرقه‏ای در ایران، بجای تقویت جنبش ملی ایران، بذر نفاق در میان تیرههای قومی میپاشند و گاهی صریحاً تجزیۀ ایران را تجویز میکنند. همانگونه که در هفتههای اخیر شاهد این گونه نسخهنویسی از سوی رئیس بخشی از کمیته روابط خارجی مجلس نمایندگان آمریکا بودیم. دینا روراباکر، نماینده اورنج کانتی کالیفرنیا، در نامهای که بتاریخ بیست و ششم ژوئیه، یک ماه پیش، به وزیر امور خارجه آمریکا نوشته، توصیه کرده که دولت آمریکا از جدایی استانهای آذربایجان از ایران و الحاق آنها به جمهوری آذربایجان پشتیبانی کند.
حمله نظامی، تجزیه، تحریم اقتصادی، نارضایی مردمی همه مخاطراتی هستند که کشور ما با آنها مواجه است. تردیدی نیست که تنها راه حل دائم برای رفع این مخاطرات انتقال قدرت از سران جمهوری‏اسلامی به نمایندگان راستین مردم است. نمایندگانی که در برابر مردم پاسخگو باشند و معیار کار آنها منافع ملی ایران باشد، نه منافع غزه و لبنان. باز هم تردیدی نیست که همۀ دلسوزان ایران خواستار انتقال قدرت به صورت مسالمت‏آمیز هستند و نه قهر‏آمیز. هیچ کس داوطلبانه خواستار پرداخت چنان بهای سنگین جانی و مالی و معیشتی که انتقال قهرآمیز قدرت بهمراه دارد نیست!
اما واقعیت امر این است که تصمیم انتقال قدرت و شکل آن تصمیمی است که سران جمهوری‏اسلامی خواهند گرفت نه مردم. مردم ما در چند انتخابات گذشته بارها خواست خود را برای بدست گرفتن سرنوشت خود بگونه مسالمت‏آمیز صریحاً اعلام کردهاند. آیا واگذاری قدرت مبارک‏وار خواهد بود یا بن علی وار؛ قذافی وار خواهد بود یا بشار اسدوار؟ این تصمیمی است که ملاهای جمهوری‏اسلامی خواهند گرفت.
شوربختانه عملکرد نظام فرقهای استبداد سیاه در سه دهه و اندی که از عمر خسران بارش می‏گذرد هیچ جای امیدی برای مسالمتجویی باقی نمیگذارد. جنایت‏های اخیر در سوریه، که با آموزش و کمک سپاه پاسداران جمهوری‏اسلامی صورت گرفته، شاهد دیگری بر این مدعا است. بنظر می‏رسد که آقای خامنهای و دار و دستهاش سعی دارند تا به نام سوریه و بشار اسد از مردم ایران زهرچشم بگیرند که خیال شورش به سرشان نزند! اما سقوط بشار اسد هر روز قطعی تر بنظر میرسد. بنابراین، در قمار سوریه، حاکمان ایران هم در کنار بشار اسد از بازندگان این قمار خواهند بود.
هرچند که مردم تصمیمگیرنده نخستین در شیوۀ انتقال قدرت نیستند، اما واکنش آنها به تصمیم نظام است که سرنوشت کشور را رقم خواهد زد. از سوی دیگر، مخاطراتی که پیشتر از آنها یاد شد، سران جمهوری‏اسلامی را هم در باتلاقی انداخته که هر چه بیشتر دست و پا بزنند، بیشتر فرو خواهند رفت.

چو تیره شود مرد را روزگار                        همه آن کند کش نیاید به کار

 

دوستی میگفت، قدرتمندان فرصتها را پدید می‏آورند. آنان که در موضع قدرت نیستند، از فرصت‏های پدید آمده استفاده میکنند. حوادث پیش رو ممکن است فرصتهایی را پدید آورد که مردم بتوانند زودتر از حد تصور، یکبار و برای همیشه، از شر این نظام غیرانسانی خلاص بشوند. برای این کار، مردم باید آمادگی بهره‏برداری از فرصتها را داشته باشند؛ که دارند!
اما نقش ما ایرانیان خارج کشور چه میتواند باشد؟ تردیدی نیست که باید علیه حمله نظامی به ایران مبارزه کنیم و هر آوای تجزیه‏طلبی را صریحاً پاسخگو باشیم. اما در ارتباط با هممیهنانمان در درون ایران، به باور من، مهمترین وظیفۀ ما این است که پشتیبان و حامی دلگرمکننده‏ای برای آنان باشیم. هر چه ما در مبارزۀ خود علیه جمهوری‏اسلامی متحدتر باشیم، اسباب دلگرمی بیشتری برای آنان خواهیم بود. برای این کار لازم نیست با هم ائتلاف کنیم؛ از باورهای شخصی یا حزبیمان بگذریم؛ تنها لازم است بر یک وجه مشترک توافق کنیم که تلاش‏هایمان را علیه جمهوری‏اسلامی هماهنگ کنیم. چوب لای چرخ یکدیگر نگذاریم و دیگر مبارزان را تضعیف نکنیم. این کار مشکلی نیست. ما همه روزه جداگانه با این نظام مبارزه می‏کنیم. و این خود اتحادی نامرئی است که ما باهم داریم. اکنون زمان آن رسیده که این اتحاد نامرئی را رؤیت دهیم.
سخن من به پایان رسیده است، اما حیفم میآید اشاره‏ای به اقدامات اخیر شاهزاده رضا پهلوی نکنم. اقدامات اخیر شاهزاده رضا پهلوی، از جمله فراخوان ایشان برای به محاکمهکشیدن علی خامنهای به جرم جنایت علیه بشریت و همچنین تلاش و تشویق ایشان برای تشکیل یک شورای ملی که قرار است بزودی اعلام بشود، اقداماتی است در خور ستایش. گروه‏های بسیاری از جمله سازمان‏های برونمرزی حزب پان ایرانیست از این اقدامات حمایت می‏کنند. خواست، خواهش، توصیه و امید من این است که گروه‏های دیگر نیز از این کوشش‏ها پشتیبانی کنند.

پاینده ایران
ناصر پل
سازمان‏های برونمرزی حزب پانایرانیست