25 ـ 26 اوت 2012 ـ سن خوزه (ایالات متحدۀ آمریکا)
کنگرۀ نهم حزب مشروطۀ ایران (لیبرال دمکرات) در شرایطی برگزار میشود که بلایی دیگر کشورمان را لرزاند. به تمام مصیبتزدگان و ملت ایران حادثۀ دلخراش زلزلۀ آذربایجان را تسلیت میگویم.
کنگرۀ نهم حزب مشروطۀ ایران تقدیم به انسانی شده است که از سه دورۀ تاریخ معاصر ایران تاثیر پذیر بود. زنده یاد دکتر داریوش همایون برخواسته از نسلی بود که ایران را در شرایط دشوار پیش از 28 مرداد، در دهۀ هفتاد میلادی، که ایران شاید در بهترین روزگار خود بسر میبرد، و در غمانگیز دوران این کشور در طی سلطۀ جمهوریاسلامی تجربه کرد. او از دل این دوران تاریخی برخواست، آن را در توان خود درک کرد و خود نیز اکنون به تاریخ پیوست. تاثیر تاریخ و درک آن بر اندیشۀ همایون غبار گذشته نیفکنده بود. آنچه که من در نوشتههای همایون میبینم، تصفیه حساب کردن با تاریخ نیست، چون چنین امری عملا امکانپذیر نیست. تاریخ هنگامی پدید میآید که کنشها و واکنشهایی رخ داده و پشت سر گذاشته شدهاند؛ اما آنچه برجای میماند تاثیر تاریخ بر حال و برای رسیدن به آینده است. ماندن در تاریخ راه امروز را پرفراز و نشیب و رسیدن به آینده را به تعویق میاندازد و این درست چیزی است که با انقلاباسلامی و برقراری جمهوریاسلامی در عمل بر ما ثابت شد. ایران در بهترین شرایط خود گامی به عقب برداشت و نشیبی را سبب شد که دامانگیر امروز ما شده است.
بزرگترین درسی که ما از تاریخ این دوره گرفتیم و اساس کار سیاسی خود نهادیم، پدید آوردن روندی بود که در آن نگاه به گذشته و برنامهریزی برای آینده را در زمال حال گردآوردیم و توانستیم فرهنگی پدید آوریم که در مرکز آن نه تصویه حساب با تاریخ و نه توجیه تاریخ قرار دارد، بلکه برخورد با تاریخ و ایستادن در برابر آنچه که تاریخ خود میدانیم. نجات آذربایجان به همان اندازه تاریخ ما را ساخته است که جنگ هشت ساله عراق با ایران؛ جنبش مشروطه به همان اندازه بر روند سرنوشت ملی ما به جلو موثر بوده است که جمهوریاسلامی در پس راندن آن. ما و نسلهای کذشته اگر در روند تاریخ مستقیما موثر نبودهایم، اما خود را در برابر آنچه که اتفاق افتاده است و اتفاق خواهد افتاد مسئول میدانیم و دلیل حس چنین مسئولیتی فقط یک مورد و آن هم میهنپرستی ماست. از این میهنپرستی، آنچه که در منشور خود از آن به حفظ تمامیت ارضی ایران در هر شرایطی یاد کردهایم، سرچشمه گرفته است. از این میهنپرستی، خواستن حقوق بشر جهانی جهت حفظ حرمت، امنیت، آزادی و تاکید بر حق آزادی در انتخابی استوار بر حقوق بشر جهانی برای ملت ایران بوده است. با نگاهی به گذشتهای که در آن کم و کاستیهای فراوانی بوده است، آیندۀ ایران را استوار بر اصولی میدانیم چون تمامیت ارضی، حقوق جهانی بشر، دمکراسی، جدایی دین و سیاست که اجرای آن بر هر حکومتی در آیندۀ ایران لازم است. رسیدن به اجرای این اصول نیروی محرک امروز ماست.
بدون تردید ایرانِ امروز با دشوارترین شرایط روبروست. حقوق بشر به شدیدترین وجه زیرپا گذاشته میشود، آمار زندانیان سیاسی هر روز در حال افزایش است، جاهطلبیهای جمهوریاسلامی در دستیابی به سلاحهای اتمی، در ستیز با اسراییل و در دخالت در سوریه هر لحظه ایران را به جنگی دیگر نزدیکتر میکنند. علاوه بر این محرکهای درون ایران، سیاستهای کشورهای غربی در برابر جمهوریاسلامی، همچون فروش زیردریایی به اسراییل، تانک به عربستان سعودی و امضای قرارداد فروش دویست تانک به قطر، ایران را به شرایط بحرانی نزدیکتر و بر احتمال بروز جنگ هر روز بیشتر میافزاید.
در چنین شرایطی وادار کردن به ماندن در بحثهای صرفا حزبی، چیزی مگر از دست دادن فرصت برای آزادی ایران نمیتواند باشد. بحث بر هر چه به غیر تدبیر اندیشی در نجات ایران نمیتواند دلیلی بر میهنپرستی باشد. ما در دو کنگرۀ گذشته با شرایطی روبرو بودیم که حزب مشروطۀ ایران را در برابر انتخابهایی انجام داد که میتوانست به دو و یا چند دستگی در حزب بیانجامد. جلوگیری از پدید آمدن چنین چند دستگیسازی فقط به دلیل درایت و سیاست اعضای هشیار این حزب بود. جلوگیری از تبدیل نام حزب به «حزب لیبرالها» و پذیرفتن «لیبرال دمکراسی» در عنوان حزب، برخواسته از همانگونه درایتهاست. قانع کردن و پذیرفتن با تحمیل و تردید تفاوت فراوان دارد و آنانکه بر تحمیل، اولویت مینهند و سعی در بر هم زدن تناسب اکثریت و اقلیت سیاسی دارند، طبیعی است که با واکنش اعضای این حزب روبرو میشوند و در آینده نیز روبرو خواهند شد. نمیتوان مدعی دمکرات بودن شد، اما در عمل کردن به رای اکثریت گردن ننهاد. رای اکثریت از آغازین روز این حزب سازندۀ سیاست آن بوده است و سیاستهای ریخته شده هرگز دیکته شده نبودهاند.
امروز بیشتر از گذشته نیاز به تاکید بر این پرسش است که دشمن ایران و عامل نابودی کشور کیست؟ پاسخ این پرسش نه در حزب مشروطۀ ایران نهفته است، نه در جدال در پادشاهی و جمهوریخواهی و نه در شخص شاهزاده رضا پهلوی. دشمن ایران و خط قرمز ما جمهوریاسلامی است و اگر گروه و دستهای با بروز خاتمی در این امر تردیدی به خود راه میدادند، امروز هدف جمهوریاسلامی در نابودی ایران بر هر چشم خردبینی روشن است. ما هژده سال پیش در منشور خود سرنگونی جمهوریاسلامی در حکم دشمن ایران و ملت ایران را هدف نخست مبارزۀ سیاسی خود قرار دادیم. امروز نیز ما آیندۀ ایران را نه در جمهوریاسلامی و نه در اصلاحات آن میدانیم. ایران از آن ملت ایران است و این ملت حق انتخاب آزاد دارد. هدف ما این است که شرایطی برقرار کنیم که حقی که سی و سه سال پیش از آن ملت گرفته شد، به آن بازگردد.
نهادن فردا در پیشرو، همچون نگریستن از امروز به دیروز، پیرو اصل چشمانداز تاریخی، تحلیلی و تفسیری است. به این معنی که هر انسان در هر زمان و مکان خاصی، بینشی گوناگون به تاریخ و جامعه دارد. به همین سبب ما در دستور کار سیاسی خود به «بینش» اولویت دیگری دادیم و اولویت نخست را در طرح اصول در نظر گرفتیم و این اصول را در همه جا ـ از منشور تا اساسنامه، از گفتار تا قطعنامه و از نوشتار تا بیان نامه ـ تکرار کردهایم. ما با نهادن تمامیت ارضی، حقوق بشر، سکولاریسم و جامعۀ آزاد، دمکراسی لیبرال و حق انتخاب آزاد برای ملت ایران، اختلافات، ناملایمت های و رقابت های سیاسی در زمان پیش از آزادی ایران را به حداقل رساندهایم و این اصول را بنای اتحاد گروههای مخالف جمهوریاسلامی نهادهایم. با این گام نشان دادهایم که مشروطۀ پادشاهی درحکم بینش ما بدون پیروی از اولویتهای نخست امکانپذیر نیست. اصول ما چراغ راهی است برای آینده. اما نگاه به آینده فقط به معنی تکراراصول نیست، بلکه به معنی تشخیص و گسترش دامنۀ کاربردی اصول نیز هست.
ماندن در بینش و پرداختن به سلیقهها و چشماندازها از جایگاهی ابتدا به ساکن و متکی بر نداشتن توانایی علمی ما را با فراز و نشیبهایی مواجه خواهد کرد که نمونه آن در گذشته در فرم شعارهایی چون «یک حزب و دو منشور»، که چیزی مگر تفسیر انفرادی و یکجانبه از یک سند معتبر حزبی نبود، نمایان شد. این شعار، طرح مغرصانۀ آن به بیرون از حزب و پیامدهای آن ما را به ناچار به برخورد با چنین مغلطهورزیهایی نیز واداشت و نیرویی را که میبایست صرف امور اجرایی دیگر میشد، به ناچار از آن خود ساخت. شرایط فعلی و بحرانی ایران اجازۀ ماندن در غبار بحث در سلیقهها را به ما نمیدهد و آنان که بر آن تاکید دارند، نمیتوانند هدفی جز به تاخیر انداختن یک مبارزۀ سیاسی موثر را داشته باشند. وانگهی، نباید فراموش کرد که عضویت در هر حزب و گروهی در گام نخست حفظ آن حزب از خطرات و آسیبهای جانبی و گسترش اندیشه و سیاست آن حزب است. عضو یک حزب بودن و همزمان تکروی کردن و در نظر گرفتن دیسیپلین و پرستیژ حزبی با یکدیگر در تضاد کامل است.
هم میهنان، امروز حفظ میهن و پیروی از اصل میهنپرستی بر هر مورد دیگری ترجیح دارد و آزادی ایران بر هر امری مقدمتر است. بسیار باید خشنود بود که در این حزب میهنپرستی پر قدرتترین نیرو در گامهای ما به سوی آینده است. ما این حزب را استوار نکردهایم که بخواهیم هر روز میهنپرستی خود را توجیه کنیم. ما عضو این حزب نشدهایم که بخواهیم هر روز برای دفاع از پادشاهی وارد میدان جدال شویم. میهنپرستی و پادشاهی دلایل اصلی و پذیرفته شده در تاسیس حزب مشروطۀ ایران بوده و هست و آنانکه حاضر به پذیرفتن این دو دلیل بر مبنای حق انتخاب آزاد ما در آرمانهای خویش نیستند، جز آمدن و رفتن چارهای دیگر نخواهند داشت. راه آینده بر هیچ کس بسته نیست؛ اما این فقط خود آینده است که نشان دهندۀ پیروزیها و شکستها خواهد بود.
آیندۀ ایران محتاج تغییرات بنیادی است. سرنگونی جمهوریاسلامی در حکم حکومتی غیر ایرانی، ظالم و استبدادگر راهگشای آیندهایست که ساختن آن فقط به عهده ملت ایران است. جوانانی که از نخستین مراحل جنش دانشجویی در بیشتر از ده سال پیش به خیابانها ریختند، در آخرین مرحلۀ جنبش خود در چهارسال پیش، با شعار «رای من کو؟» سعی در بدست آوردن همین حق انتخاب آزاد برای خود داشتند و بسیاری هم جان خود را در این راه نهادند. این راه آزادی کمتر محتاج پیروی از سلیقههاست، بلکه بیشتر نیاز به انسجام، تشکیلات و برنامهریزی دارد. باید گفت که اندیشه بدون وجود اجراه کنندۀ آن اندیشه حداقل در علم سیاست به هدف خود نخواهد رسید. سیاست ما فقط در پرورش اندیشه نبوده است، بلکه خود را در عمل هم نشان داده است و در سیاست این تبدیل اندیشه به عمل هیچ کجا مگر در قالب یک حزب مثمر واقع نخواهد بود. آنانکه ناتوانایی خویش را در پس اندیشهنمایی و متفکرنمایی خود پنهان میکنند، هنوز نتوانستهاند در پشت نشریه و تارنماهای خود برنامهای برای آینده ایران مثلا در امر مبارزه با مواد مخدر و درمان اعتیاد، مبارزه و کنترل فساد در جامعه، برگرداندن سرمایههای ملی به کشور، محیط زیست، بهداشت و یا آموزش ارائه دهند.
هم میهنان، همۀ شما میدانید که اعتبار و استواری این حزب تا امروز متکی بر یک فرد نبوده است، بلکه این حزب را خود شما ساختهاید و از آن خودتان است و در هر لحظه نشان دادهاید که با توانایی و نیرویی بیش از آنچه در خودتان نهفته است از این حزب دفاع و ستون آن را استوارتر کردهاید. همانگونه که وجود ما بدون ایران معنی ندارد، حزب مشروطۀ ایران بدون اعضایش بیمعنی خواهد بود. نیروی توانای خود را بیثمر نشمارید و در تصمیمگیریهای خود چشم خرد را نبندید. شورای مرکزی این حزب در هر شرایطی و با هرگونه تشکلی مجری اندیشه و سیاست این حزب است. این شورا را خود شما انتخاب میکنید و هر بار رای شما سرنوشت حزب را در دو سال آیندهاش رقم زده است. در تصمیم و انتخاب خود میهنپرستی و ایراندوستی، وفاداری به مشروطیت و پادشاهی و کارنامۀ سیاسی کاندیدها را همواره در نظر داشته باشید. نیاز ما در این حزب به افرادی است که در انسجام و اتحاد حزب کوشا باشند و نه اینکه در راه تفکیک و چندگانهسازی گام بردارند.
هم میهنان، توجه داشته باشید که ما در این حزب با پیروی از یک فرهنگ سیاسی سالم، از گرایش راست تا چپ را در لوای یک حزب راست میانه گرد هم آوردهایم و در سالهای گذشته گفتمانی چندگانه و متنوع را، بدون اینکه دیگران را به «دانا» و یا «نادان» تقسیم کنیم، پدید آوردهایم. این تنوع در تفکر همواره راهساز ما بوده است. اما ما همانقدر که به تنوع در تفکر معتقدیم به یگانگی در گفتار نیز اعتقاد داریم. تنوع فکری در حزب به عهدۀ اعضای حزب است؛ اما یگانگی در گفتار را باید به شورای مرکزی و دبیر کل سپرد؛ چند صدایی به زیان حزب خواهد بود. هدف ما اندیشۀ متنوع، منشوری یگانه و حزبی متحد است و درست همین را برای کشوری چندگونه و متنوع چون ایران در نظر داریم: تنوع، یگانگی و اتحاد ملی. چنین اصولی قابل اجرا نخواهند بود، مگر به یک شرط و آن هم حفظ حقوق برابر همۀ افراد تشکیل دهندۀ یک اجتماع. با استناد به بند چهارم و پنجم منشور حزب مشروطۀ ایران هیچ قانون، اکثریت، نظام، ارگان و یا فردی نمیتواند حقوق طبیعی افراد را از آنها بگیرد. حافظ این حقوق در کشور قانون و دولت است و در حزب مشروطۀ ایران شورای مرکزی.
ما در سالهای آینده به تصمیمگیریهای بینالمللی در مورد چگونگی برخورد با جمهوریاسلامی و به روزهای سرنوشتساز نزدیکتر میشویم. تقاضا دارم در هر کشور و شهری که هستید بر ضد جنگ با ایران و کشتار مردم ایران بپاخیزید. با آنان که در مطالب ما ریزبین میشوند و فقط منتظرند که سخنی از دهان ما بیرون آید تا ندای انتفاد سردهند، باید گوشزد که انرژی انتقاد و ریزبینی خود را به همان اندازه که صرف ما میکنند، صرف جمهوریاسلامی نیز بکنند. دشمن واقعی ایران جمهوریاسلامی است که سی و سه سال از عمرش می گذرد و نه حزب مشروطۀ ایران با عمر جوان هژده سالۀ خود. مخالفان میبایست به خرد خود برگردند و از خود بپرسند که ترس آنان از چیست و هزینۀ ماندن در این ترس تا چه اندازه است؟ چه انسان میهنپرستی حاضر است هزینۀ نابودی ایران را با ماندن جمهوریاسلامی برخود بقبولاند؟ سیاست حزب در سال جاری در سفر اروپایی دبیر کل، فراخواندن گروهای اپوزیسیون و به کنار گذاشتن اختلافات و اتحاد بر سر اصول بوده است. بر اتحاد گروههای میهنپرست و دمکرات در میان خود باید اهمیت بخشید، چون هنگام تصمیمگیری، ایرانیان خواهند بود که باید برای ایران تصمیم بگیرند و نه بیگانهگان. یقین داشته باشید که دولتی که ارزشی برای جان سرباز خود قایل نیست، هرگز به ایران و ایرانی بهایی نخواهد داد.
هم میهنان، هرگز در این امر که میهنپرستی، استقلال و تمامیت ارضی، آزادی و برقراری یک نظام منتخب مردم که میتواند نظامی بر اساس پادشاهی مشروطه باشد، تردیدی به خود راه ندهید. رسیدن به چنین ایدهالی میتواند در نظر ما تضمین کنندۀ آینده ایران باشد.
پاینده ایران ـ پیروز و سربلند ملت ایران