حکومت ولایتفقیه (اسلامی) از آغاز خواسته است به جهانیان بفهماند که برخلاف تصور شرق شناسان و اسلام شناختی در غرب، آئین اسلام نهتنها با علم و دانش، کشفیات و نوآوریها در عرصههای مختلف زندگی خصومتی ندارد بلکه آن را نیز در آغوش میکشد. از پیامبر اسلام نقل میکنند که گفته است «از گهواره تا گور دانش بجوی.» دستیابی به فنآوری هستهای از چرخه استخراج تا تولید اورانیم خالص، شاهدی است بر این مدعا. چه ایرادی داشت و دارد اگر اسلام هستهای میشد؟ اگر اسلام به لحاظ رشد علم و صنعت بجایی نرسیده است، آیتاللههای مقدس و اسلامیستهای سراسر جهان بر آن باورند که استعمار غرب بوده است که از سر خصومت با اسلام راه ترقی و پیشرفت را بر آنها بستهاند. برهان آورند که الله خود اتم را آفریده است که بتوانی در دل کفار و مشرکین، هراس افکنی. مگر ممکن است که الله از دانش کوانتم فیزیک بیخبر بوده باشد؟
حضرت ولایت در اخیرترین سخنانش به همین موضوع اشاره میکند که:
یکی از دلایل عمده فشار بر بخش هستهای، مخالفت با پیشرفت علمی کشور است و خودشان هم میدانند که ادعای تلاش برای دستیابی به بمب هستهای، یک دروغ آشکار است.
در همین سخنرانی، رهبر معظم انقلاب امریکا را «دشمن» اصلی خوانده و آشکار میسازد که قصد از بین بردن «توانمندیهای» جامعه اسلامی را در سر میپروراند. بدین لحاظ اول «توانمندی ایمان» جوانان را هدف قرار داده است و از طریق فضای مجازی، تلاش میکند که ایمان جوانان را «متزلزل» بسازند. به زبانی دیگر، حضرت ولایت به گسترش «دینگریزی» در میان جوانان اعتراف میکند، اما مسئول آن را نه نظام فرمانروایی و فرمانبری مبتنی بر ارزشهای اسلام بلکه آمریکا، شیطان بزرگ معرفی میکند؛ اما دشمن توانمندیها «علمی» را هم هدف قرار داده است، همچنان که وی میافزاید که:
«دشمن برای مقابله با پیشرفت علمی حتی از ابزارهای خیانتآمیز و ممنوع همچون بدافزارها و ویروسهای اینترنتی استفاده کردند که میتوانستیم برای این جنایت، گریبان آنها را در دادگاههای بینالمللی بگیریم که متأسفانه این کار انجام نشد.»
چرا انجام نشد، سؤالی نیست که حضرت ولایت علاقهای به پاسخ دادن به آن نشان دهد. چراکه پیوسته خواسته است حقیقت را به نفع اسلام وارونه نماید؛ که همآغوشی اسلام با تکنولوژی و پیشرفتها علمی در تضاد بانظم و انضباط شریعت مبتنی بر تسلیم و اطاعت و فرمانبری نیست برعکس نظام کلیسایی که در اروپا در بازدارندگی علم و دانش، دانشمندانی همچون گالیله را به محاکمه کشاند، چنانکه گویی انسان در اسارت و بندگی ست که میتواند توانمندیها ناتمام و ناشناخته خود را شناسایی و به منصه ظهور درآورد.
اسلامیستها، امامی و یا وهابی و یا هر فرقه اسلامی دیگر، برآنند که درواقع بندگی و عبودیت، بستری ست مناسب برای ظهور اندیشههای عالمگیر و استثنایی که این روزها خود را در کشتارجمعی و گشودن رگبار بر روی جوانان «دگرباش» و یا همجنسگرا که در جشن زندگی به شادی و طرب پرداخته بودند، به منصه ظهور میرساند، کشتار انسانهایی را که الله بر پیشانیشان داغ محکومیت کوبیده و بدترین نوع مجازات را برای آنان، تعیین نموده است. ازآنجاکه الله رحمان و رحیم است بندگان دگرباش خود را وامیدارد تا با کشتارجمعی دگرباش، همجنسگرای درون خود را نیز نابود سازد.
واقعیت، اما آن است که باگذشت زمان و تغییر و تحولات بنیادی در ساختار تولیدی و مادی زندگی، باورها و ارزشهای اسلام، بلا تغییر مانده است، چه آن اسلامی که مسلمانهای جهان از نسل پیشین به ارث بردهاند، چه «اسلام سلطه ستیز،» اسلام ولایی و یا داعشی و بوکوحرامی و…چراکه اگر به مستقل بودن از زمان و مکان احکامی که الله صادر کرده است ایمان نداشته باشی اصل اسلامی را زیر پا گذاردهای.
در منظر آنکه اسلام را به ارث میبرد کتاب قران، کلامالله همانقدر بیگانه است که با زبانی بهجز زبان مادری. حالآنکه اسلامیست، اسلام را همانگونه مورد فهم قرار میدهند که پیامبر اسلام به ابنا بشر معرفی کرده بود، اسلامی که برای فرمانروایی آمده بوده است، اسلامی که در اصل بشر را بهسوی تسلیم و اطاعت فراخوانده بود. اسلامیستها، آنان که اسلام را دین سلطه ستیز میخوانند و بدان باور دارند که جامعه را باید بر اساس همان احکام تغییرناپذیر الله بنیان گذارد. جامعهای بازتابندهی یکتایی و یگانگی الله. جامعهای که همگان در آن یکسان و یکرنگاند، جامعهای که در آن تنوع و تکثر ناپدید میگردد، همچنان که در صفوف نمازهای جماعت جمع در کل بهرغم اختلافات فاحش در مرتبه و منزلت اقتصادی و مالی و اجتماعی و فرهنگی و نظامی، همگان هم آهنگ باهم در تبعیت از «امام» جماعت به قیام و قعود برخیزند و سر بر آستانه الله فرود آورند همچون رعیتهای بیشمار در برابر پادشاهی. نه غنی را از فقیر تمیز دهی و نه رئیس را از مرئوس، نه سرمایهدار و مالک را از کارگر و دهقان.
عشق و علاقه حکومت آیتالله به علم و صنعت بهویژه تکنولوژی هستهای را باید در رابطه با معماری یک جامعه اسلامی مورد فهم قرارداد، جامعهای تهی از تنوع و تکثر، جامعهای که تنها سخن گوی آن ولیفقیه و یا خلیفه است، جامعهای که از آن هرگز آوایی ناهمگون به گوش نرسد. دستیابی به تکنولوژی هستهای، بهرغم مخالفت قدرتهای جهانی، ضمن نشان دادن علاقه و اشتیاق اسلام به علم و تکنولوژی جدید، در خدمت ارتقای اقتدار ولایتفقیه، معمار جامعه اسلامی قرار داشت. چراکه در برابر ماهیت سلطه ستیز اسلام، حکومتی که پنجه در پنجه خصم دیرینه، استعمارگران غرب، انداخته است راه دیگری بهجز تسلیم و اطاعت نیست. مگر نه اینکه اسلام ناب محمدی نقطه پایان را بر «اسلام آمریکایی» و با بهتر است بگوییم «اسلام موروثی،» نهاده و ستیز و خصومت خود را با آنچه ذاتاً انسانی ست و در هیچ حیوان دیگری یافت نشود، یعنی «آزادی» آشکار ساخته است. هیچ مرجع تقلیدی در دوران شاه نه مردم را به جنگ حق علیه باطل فراخواند و نه در پیادهسازی احکام الله به ابزار خشونت و انتقام ستانی توسل میجست. اسلام موروثی نه «سلطه» را میشناسد و نه از اسلام «سلطه ستیز» بویی برده بود. آری وقتیکه دین و قدرت باهم یکی میشوند، میتوانی حتی علیه قوانین طبیعی هم حرکت کنی و همهی گلها و گیاهان را از یکرنگ و یک جنس نمایی و انسانها را همچون یک گله حیوان شبانی کنی، آنگاه آن را پیشرفت و صعود به قله علم و دانش بخوانی.
اسلام ناب محمدی، اسلام سلطه ستیز، در حالی تکنولوژی و فنآوریهای زاییده تمدن غربی را مورد مصادره خود قرار میدهد و میخواهد از آن به نفع خود بهره برگیرد که شان انسان را تا شان حیوان تقلیل داده و از ابتداییترین حقوق انسانی محروم ساخته است. حتی زمانی که آیتاللههای مقدس مظهر اسلام ناب محمدی بر مسند قدرت جلوس نیافته بودند، دین اسلام، همهجا، در سراسر جهان، ذاتاً تمایل داشت و دارد که فعالیتیهای بشر را زیر نظارت قرار داده و در انقیاد احکام شریعت در آرد. بیدلیل نیست که خلاقیتها، اختراعات و نوآوریها در جوامع اسلامی، اتفاقیست نادر. اگر اینجاوآنجا هم به منصه ظهور رسیده است ناشی از خودفروشی بدین و قدرت است و در غیر این صورت تحت شرایطی بس بسیار دشوار و غلبه بر موانع شریعتی، در زیرزمین دور از چشم گشتهای ارشادی رشد و نمو کرده است. بیجهت نیست دانشمندانی از نوع کپرنیک و نیوتن و گالیله و یا فیلسوفانی همچون دکارت و کانت و هگل، مارکس و نیچه در دامن شریعت اسلام هرگز پا به عرصه وجود نگذاردهاند.
کیست که میتواند این واقعیت را انکار نماید که شریعت اسلام نه بدعت را مجاز میداند و نه ارجی بر عقل و خرد انسان میدهد. از سر فریبکاری و حفظ قدرت در دست «فقاهت» است که به علم و صنعت و تکنولوژی عشق میورزند. مجموعه «اصول کافی» در چهار جلد قطور که در قرن یازدهم بهوسیله ثقته الاسلام کلینی به نگارش درآمده است و بعضاً آن را قرآن دوم خواندهاند، سراسر نقل احادیث و روایاتی است مبنی بر نفی و منع بدعت و نوآوری و یا عدم اعتبار عقل و خرد انسانی. تاریخ ما شاهد مکرر مخالفت شریعت با پدیدههایی همچون نظام تحصیلات عمومی، رادیو و تلویزیون، موسیقی، تاتر، شرکت زنان، بیحجابی، اختلاط زنان و مردان در جامعه بوده است. لغو بیش از 30 کنسرت موسیقی در چندین ماه اخیر آیا خود نشانی ست بر پیشرفت و گسترش توانمندیهای هنرمندان ایرانی ست؟ حال آیا سزا نیست که بپرسیم این امریکا است که توانمندیها را سرکوب میکند و یا شریعتمداران اسلام ناب محمدی؟ دشمنی بیامان حضرت ولایت با «علوم انسانی» از سر چیست اگر از سر خصومت و ستیز آشتیناپذیر شریعت اسلامی با «زمان» نیست. حضرت ولایت بیهوده سعی میکند که بگوید اسلام است که پرواز توانمندیها و ظرفیت انسانی را هموار میسازد و تمامی پسرویها را بردش آمریکا به نهد.
این بدان معنا نیست که امریکا در پی منافع خود نیست و در تغییر شرایط جهانی به نفع خود نیست و یا مبرا از هر انگیزهای نامیمون است. همه کشورها در پی منافع خود هستند. این طبیعی و منطقی ست. مثلاً در تمامدورانی که نظام ولایت بر محور آمریکاستیزی دست به بنای جامعه شریعتی زده است، چین و کره جنوبی با آمریکا رابطه حسنه برقرار نموده و فعالا از سرمایهها و علم و دانش و تکنولوژی آمریکا به نفع ساختار یک نظام اقتصادی نوین بکار گرفتند. در این رابطه نه رهبران چین و نه کره جنوبی به سگهای زنجیری امریکا تبدیل شدند. این در حالی ست که نظام ولایتفقیه، نظامی ست ورشکسته هم به لحاظ مادی و هم به لحاظ اخلاقی. وی در همان سخنرانی خاطرنشان نمود که:
برخی تصور میکنند ما میتوانیم با امریکا کنار بیاییم و مشکلات خود را حل کنیم درحالیکه این تصور نادرست و یک توهم است.
ازآنجاکه آمریکاستیزی حضرت ولایت پیوسته از سر فریب و ریاکاری و پوشاندن حقایق بوده است، در برقراری رابطه با امریکا چنان سخن میراند گویی که از معشوقهاش چیزی جز خیانت ندیده است. یا اینکه قرار است که با امریکا عهد ازدواج ببندد، حالآنکه فریبکاری داماد بر همه روشنشده است و به همین دلیل از حجله رفتن با داماد، با آمریکای نارو زن خودداری میکند. در همین سخنرانی ست که حضرت ولایت به رهبران آینده آمریکا نیز هشدار میدهد که اگر چنانچه آنها برجام را پارهپاره سازند، وی آن را به آتش میکشد. این ادعا نیز چیزی جز سراسر فریب نیست چراکه چنین خشمی ظاهراً ناشی از باطل ساختن قراردادیست بیانگر پیروزی نظام بر قدرتهای جهانی.