بزرگترین منتی که نظام ولایت بر شهروندانش مینهد، برخورداری از «امنیت» است و انتظار هم دارد که مردم قدر این «نعمت» را بدانند و شکرگزار باشند و دست به دعا برداشته و از خداوند یکتا و یگانه طول عمر برای رهبر معظم انقلاب و تداوم حکومت ولایت، طلب نمایند. مردم باید خوشحال هم باشند که قاصدان مرگ و نابودی، خود را در کوچه و بازار، در دبستان و دبیرستان در کنسرت و رستوران در مترو و قطارهای مسافربری منفجر و همراه خویش دهها انسان را لتوپار نمیکنند. نیز چه سعادتی که مشتاقان حوریهای باکره بهشتی، مردم را به رگبار گلوله نمیبندند و آنان را به خاک خون غوطهور نمیسازند. همین بس، به آتشی که در منطقه برپا گردیده است بنگریم، به کشتار و تخریب و آوارگی که تقریباً دامن همه کشورهای همسایه را فراگرفته و حتی امنیت اروپا را هم به خطر انداخته است. آیا این امنیتی که ما از آن برخورداریم، نعمت نیست؟ آسودهخاطر، سر بر بالش نهی و نه دلهره جان داری، نه اضطراب تجاوز به ناموس و نه آواره کوهها و بیابانها و دریاها هستی. چه نعمت گرانبهایی ست، امنیت در پناه ولایت؟
اشتباه است، اما اگر لحظهای بیاندیشی که این نعمت بزرگ، امنیت که واسطه آن ولیفقیه بوده است، مفت و مجانی بر ملت ایران باریده است، همچنان که در تمام کشورهای جهان نیز چندان هم ارزان به دست نیامده است. در کشورهای دموکراتیک غربی، چه در امریکا و چه در کشورهای اروپای غربی ازجمله فرانسه و انگلستان و بلژیک و اسپانیا و غیره، بخشی عظیمی از مردم و نهادها و سازمانهای حقوقی نگران تنگ شدن عرصهی «آزادی» اند، بهایی بس گران برای برخورداری از امنیت، چنانکه گویی آزادی و امنیت در تضاد با یکدیگرند، یا این یا آن، جمع شدنی باهم نیستند، یکدیگر را نفی میکنند؛ یعنی که شهروندان کشورهایی که در معرض خطر اسلامیستهای «نهیلیست» ضد زندگی قرار دارند، دیرزمانی ست که با این معضل اساسی روی در روی بودهاند. نهتنها بعضاً، به تنگ شدن عرصه آزادی در برابر امنیت تن ندادهاند بلکه بر این باورند که پاسخ بی امنی ناشی از اعمال خشونتبار اسلامیستهای جنایتکار، نه تنگ نمودن عرصه آزادی، بلکه گستردن دامنه آن است.
خوب است به میزان امنیت به کشورهایی که آزاد محسوب میشوند، مثل کشورهای آمریکای شمالی و اروپای غربی نظری افکنیم، در این کشورها که مردم نسبتاً با آزادی زندگی میکنند، لزوماً مجبور نیستند که اینگونه و یا آنگونه بر طبق مقررات قدم از درون به بیرون نهند؛ یعنی در جوامعی که آزادی در گزینش نهادین است، امنیت نیز نهادین است و جامعه از میزان بالایی از امنیت برخوردار است. حال، رخصت که به جوامعی بنگریم که آزادی در آن پدیدهایست غریبه، اگر از امنیتی برخوردار است به دلیل ناامنیهاییست که در سرکوب نمودن آزادی به وجود آورده است. هیچیک از کشورها مسلمان عربزبان را نمیتوان برخوردار از امنیت دانست، چراکه ساختار قدرت اغلب با وحدت و مماشات با دین به سرکوب آزادی پرداختهاند و میپردازند. در این جوامع، بهویژه جامعه اسلامی ما به رهبری آیتاللههای مقدس، هیچ اندیشمندی، نویسندهای، پژوهشگری، بازیگری و موسیقیدانی وقتی خانه را ترک میکنند هیچ ضمانتی وجود ندارد که به خانه بر خواهند گشت. مگر محمد مختاری، محمدجعفر پوینده درراه رفتن به محل کار و یا بازگشت به خانه ناپدید نگردیدند. مأموران امنیتی، شبانه به خانه سعیدی سیرجانی شبیخون زدند. از آغوش خانوادهاش ربودند و هرگز یکبار دیگر هم چشمانش به چهره نزدیکانش نیافتاد. چه امنیتی؟ چه نعمتی؟ آیا فروهرها وجود آزادی را به خطر انداخته بودند و یا امنیت کشور را که باید قصابی میشدند؟ آیا روانه ساختن اتوبوسی که بیشتر از 20 تن از نویسندگان کشور را به ارمنستان میبرد به ته دره، نشانیست از میزان بالای امنیت تحت حاکمیت ولایتفقیه؟
ما چگونه میتوانیم احساس امنیت کنیم وقتی در گفتار و کردار و پندار خود آزاد نیستیم؟ وقتی نمیتوانیم باشیم، آنچه مینماییم و یا برعکس بتمایانیم، آنچه هستیم. اگر از جنس زنی باید خود را در پس حجاب اسلامی پنهان نمایی تا در امان باشی. اگر دگراندیشی باید دم فروبندی و هرگز کلمهای ناخوشایند دین و قدرت به زبان نرانی. امروز کمتر کسی هست که گروگانگیری کارکنان سفارت آمریکا، سپس هشت سال جنگ پوچ و بیهوده و در پی آن بیش از 12 سال برنامه مصیبتبار «غنیسازی هستهای بهر قیمتی» را مثبت و در راستای امنیت ملی، ارزیابی کند.
واقعیت نیز آنست که حکومت اسلام، بر نابودی امنیت بنیاد گذارده شده است، یعنی که بر بنیان ستیز و خصومت با آزادی. چه امام مقدس و ملکوتی، امام خمینی، اگر از آزادی، هراس و واهمه در دل نداشت، دست خود را به خون سران ارتشی که به آنها امان داده بود آلوده نمیکرد، به تار و مار ساختن کردها و ترکمنها و اعراب هموطن و کشتار جوانان انقلاب فدایی و مجاهد، به قتلعام در زندانها، دست نمیزد. امام مقدس و بعد جانشین او، تنها با تکیه با شمشیر و شریعت، به کشتار آزادی ادامه دادند که کثرت و گوناگونی و چندگانی کشور را انکار کنند، امری که بدون خشونت و بگیروببند و زندان و شکنجه هرگز واقع نشود. اگر نظام مقدس ولایت وجود مخالف و دگراندیش و دگرباش و دگر باور را توان تحمل داشت، مجبور نبود که دست به شمشیر ببرد و سبب ناامنی بشود. درست به دلیل دشمنی با آزادی در درون است که رژیم آیتاللهها منطقه را به آتش کشیدند. آنها به کمک قصاب دمشق، بشار اسد، شتافتند تا با تجربیاتی که در سرکوب جنبش اعتراضی مردم که به جنبش «سبز» شهرت یافت، جنبش ضد دیکتاتوری را در سوریه بهسرعت نابود سازند. کوتهبینی را تاکنون دیدهای؟
این بدان معناست که امنیتی که رژیم دین از آن سخن میراند و مورد تائید بسیاری از هموطنان هم هست است به قیمتی بس بسیار گران تمامشده است که بابت آن نسلهای آینده نیز بدهکار خواهند بود. امنیتی که به قیمت از دست دادن «آزادی» برقرار گردد، امنیت نیست، اسارت است و بندگی. مهم نیست اگر کمتر کسی به خسران و ضرر و زیان جبرانناپذیر این مبادله نابرابر و در ستیز با عدالت پی ببرد. اگر چنین مبادلهای بین امنیت در برابر آزادی در کشور ما به وقوع میپیوندد بدون اینکه آبی از آب تکان بخورد و بحثی و یا گفتگویی صورت بگیرد، حکایت از ارزش ناچیزی میکند که جامعه اسلامی برای آزادی قائل میشود.
افزوده بر این چگونه میتوان از امنیت سخن راند، درحالیکه سلامت و جسم و جان شهروندان ایرانی درنتیجه ویرانسازی محیطزیست در معرض مسمومیت و ابتلا به صدها عارضههای تنفسی و گوارشی، مغزی و قلبی قرار دارند. آیا بیکاری و گرانی، گسترش فقر و عقبماندگی فساد و فحشا و اعتیاد شاخصهای برجسته امنیتاند؟ وقتی زمین زیر پایت فرومینشیند، وقتی خودروهای غیراستاندارد و فاقد اولیهترین مهندسی ایمنی که سالیانه جان بیش از 800000 نفر را میگیرد، یکی دیگر از نشانههای محکم مبنی بر برقراری امنیت است. وقتی سپاه پاسداران چپ و راست موشکپرانی میکنند و رهبرانشان دست به رجزخوانی، لافوگزاف، تهدید و تحریک میکنند، برای ملت ایران امنیت به ارمغان میآورد و یا ناامنی را دامن میکنند تا در پس آن بهتر بتواند آزادی را به زنجیر بکشند؟
نظام ولایت بهطور روزمره مراسم اعدام و شلاقزنی درملأعام به راه میاندازد تا بتواند، بخشا، جامعه را متقاعد به وجود امنیت نمایند؛ که در جامعه اسلامی آنان که امنیت جامعه را به خطر بیاندازند عدالت اسلامی در سریعترین زمان بدون کوچکترین اغماض در موردشان به اجرا درمیآید و از آنان شدیداً انتقام گرفته میشود. فرض که جنایت و قتل و دزدی و انواع و اقسام جرائم جنایی به سطح بسیار نازلی تنزل مییافت. کدام تخته شلاق و داربست اعدامی میتوانست مردم را از وجود امنیت آگاه و اقتدار آیتاللههای مقدس را ارتقا دهد؟ بنابراین اگر بگوییم که حکومت اسلام خود تعارضی با جرائم جنایی ندارد، سخنی بهگزاف نگفتهایم. چه نهتنها افزایش اعدامها در خفا و یا درملأعام، شلاق و زندان و شکنجه به کاهش تبهکاری و قتل و جنایت منجر نگردیده است بلکه دارای قوس صعودی بوده است. دستگاه قضائیه ولایت درصدد ریشهکنسازی جرائم جنایی و تبهکاریهای ریزودرشت نیست بلکه اشاعه دهنده آن است. چراکه آیتاللههای مقدس خود از بزرگترین جنایتکارانی هستند که تاکنون در تاریخ بر کشور ما حاکم گردیدهاند.
در برابر امنیت، نظام ولایت، هرگز چیزی کمتر از تسلیم و اطاعت نخواسته است و نمیخواهد، آنهم در تمامی عرصههای زندگی ازجمله در عرصه قدرت و سیاست؛ یعنی که دهان به گله و شکایت نگشای، سکوت و خاموشی پیشه کن. چه جای پرسش است وقتی بقول رئیسجمهوری پیشین رژیم دین، محمود احمدینژاد که شهرتی عالمگیر پیدا کرد، کشور، کشور امام زمان است، خزانه، پول به امام زمان تعلق دارد، بابرکت است. روشن است در برابر دریافت نعمت امنیت باید که دم فروبندی از تحمل خفت و خواری، اسارت و بندگی چیزی به زبان نرانی مباد که این نعمت الهی، امنیت به خطر افتد.